ღ.•* كلبه عاشقي *•.ღ !بـــــا يـــــد عـــــا شـــــق بـــاشــي تـــــا بـــــتـــونـــي بنــــويــســـي
همه جا عطرتو پیچیده ، تنها صدای تو را میشنوم ، جایت در کنارم خالیست دوستت دارم بیش از آنکه تصور کنی
دوستت دارم حتی اگر تو مرا دوست نداشته باشی
دوستت دارم بیش از معنای واقعیه دوست داشتن دوستت دارم چون تو ارزش دوست داشتن را داری دوستت دارم از تمام وجودم با احساس پراز عشق محبت دوستت دارم چون تورا میخواهم حتی اگر تو مرا نخواهی دوستت دارم چون تنها ترین ستاره زندگی منی دوستت دارم چون تنها ترین مصراع شعر منی
دوست یعنی کسی که وقتی هست آروم باشی و وقتی نیست چیزی توی زندگیت کم باشه . دوست یعنی اون جمله های ساده و بی منظوری که می گی و خیالت راحته که ازش هیچ سوتعبیری نمی شه . دوست یعنی یه دل اضافه داشتن برای اینکه بدونی هر بار دلت می گیره یه دل دیگه هم دلتنگ غمت می شه . دوست یعنی وقت اضافه ... یعنی تو همیشه عزیزی حتی توی وقت اضافه ! دوست یعنی تنهایی هامو می سپرم دست تو چون شک ندارم می فهمیش ... دوست یعنی یه راه دو طرفه ٬ یه قدم من یه قدم تو ...اما بدون شمارش و حساب و کتاب . دوست یعنی من از بودنت سربلندم نه سر به زیر و شرمنده . یعنی اگه هستی همیشه هستی و کنار همه با منی ٬ نه گاهی ... نه بنا به اقتضا ... نه به شرط خلوت و تنهایی ... دوست یعنی تو نماینده ی منی ٬ حتی اگه نباشم ... حتی اگه نباشی . دوست یعنی صادقم ٬ یعنی بی ریام ٬ یعنی به رویاهای مشترک به یه اندازه فکر می کنم ... یعنی گاهی من دستت رو می گیرم و گاهی تو با من تاتی تاتی می کنی ... دوست یعنی اینکه نبینم دلتنگ باشی و نبینم برای درددل کردن ٬ روزهات صرف شمارش دقیقه و ساعت بشه تا شنونده ی حرفهای ساده و شاید تکراری ات باشم ... دوست یعنی کم نیار و جا نزن تا وقتی حواسم به توئه ... یعنی باکی نداشته باش از سختی و تلخی و بی رحمی روزگار ... یعنی دعای من همیشه همراه توئه ... دوست یعنی ... "زندگی با ماجراهای فراوانش ظاهری دارد ٬ بسان بیشه ای بغرنج و در هم باف ماجراها گونا گون و رنگ وارنگ ست . چیست اما ساده تر از این ٬ که در باطن تار و پود هیچی و پوچی هماهنگ ست ؟ " * لطفا برای تعبیر کلمه ی "دوست" حرمت نگه دارین! همین ... بنویس نامه نویس
دلم برای کسی تنگ است
که چشمهای قشنگش را به عمق آبی دریا می دوخت و شعر های قشنگی چون پرواز پرنده ها می خواند دلم برای کسی تنگ است كسی كه خالی وجودم را از خود پر می كرد و پری دلم را با وجود خود خالی دلم برای کسی تنگ است کسی که بی من ماند کسی که با من نیست دلم برای کسی تنگ است که بیاید و به هر رفتنی پایان دهد دلم برای کسی تنگ است که آمد رفت ...... و پایان داد کسی .... کسی که من همیشه دلم برایش تنگ می شود عشق را چگونه می شود نوشت، در گذر این لحظات پرشتاب شبانه، که به غفلت آن سوال بی جواب گذشت. دیگر حتی فرصت دروغ هم برایم باقی نمانده است، وگرنه چشمانم را می بستم و به آوازی گوش میدادم که در آن دلی می خواند: من تو را، او را، کسی را دوست می دارم!
تو گفتی منو دوست داری
تو گفتی عاشق چشمام شدی
تو گفتی احساسمو دوست داری
تو گفتی بوسه هامو دوست داری
تو گفتي قصه هامو دوست داري
تو گفتی نوازش هامو دوست داری
تو گفتی ميخوای تو بغلم بگيرمت
تو گفتی قلبت مال منه
تو گفتی همدرد تو منم
تو گفتی همراز تو منم
تو گفتی شب و روز من تویی
تو گفتی تنها يار من تویی
تو گفتی...
تو همه اينها رو گفتی ولی من فقط می گم
اگه تو نباشی من می ميرم
اگر کلمه دوستت دارم قيام عليه بندهای ميان من و توست ؛
اگر کلمه دوستت دارم راضی کننده و تسکين دهنده قلب هاست ؛
اگر کلمه دوستت دارم پايان همه جدايی هاست ؛
اگر کلمه دوستت دارم نشانگر عشق راستين من به توست ؛
اگر کلمه دوستت دارم کليد زندان من و توست ؛
پس با تمام وجود فرياد ميزنم :
« دوستت دارم ( . . .) »
برای دلم، گاهی مادری مهربان میشوم ********* من سيبــ نيم كاله ي باغ روياهاي تو نيستمـــ
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
|||||||||||||||||
|